یه روز کوچولو

ساخت وبلاگ

همش میگن این زندگی کوتاهه و این حرفا

ولی بخدا که تموم نمیشه این لعنتی

مینویسم اینجا بلوک 52 ردیف یک قطعه 117 یا 116

نوشته شده توسط:همسخن|سه شنبه ۱۴۰۲/۰۲/۱۲ | |لینک ثابت | موضوع:

یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:53

نشسته بودم همین چند لحظه پیش .یکهو قفسه سینه ام به شدت درد گرفت چیزی شبیه اسپاس قلبیخب در موردش مدت ها پیش خونده بودماینکه اینطور مواقع اگر شرایط حاد تر شد حتما با 115 تماس بگیریمچون احتمال وقوع سکته قلبی بالاست اما من همونطور که درد داشت بیشتر میشد خیره به روبه رو بودم داشتم باخودم فکر میکردم اگر این اسپاس منجر به سکته بشه اینجا کسی نیست که بخواد بیاد بالا سرم خودمم رقبتی برای اینکه به کسی زنگ بزنم و خبر بدم ندارم درد همینطور بیشتر میشد ذهنم رفت سمت اینکه اگر سکته کنم احتمال فوت ام زیاد میشه یعد این تصویر اومد توی ذهنم که ای بابا اون محل دفن رو هنوز نخریدم ! همون که کنار مادر خدابیمارزمه .. خب نشد دیگه یکجا می برن دیگه مهم نیس بعد این به ذهنم رسید الان دقیقن در این وضعیت وقتی منو پیدا کنن چی :)دیدم مهم نیس اما این فکر درگیرم کرد یک امانتی هست که از تو پیش منهاینو خیلی نگرانم کرد که وقتی من نباشم چطوری اینو بهت برسونن اصن چطوری پیداش کنن :) پیداش کردن چطوری متوجه بشن ک این برای تو هست اخرش به این نتیجه رسیدم اگه من ناگهانی فوت کنم دیگه این هم میشه زیان ریالی که از دستش میدی اما ذهنم اروم نشد تصمیم گرفت اگه این اسپاس به سکته ختم نشد و زنده موندم حتما فردا بهت برسونم . این درد ادامه داشت داشتم به این فک میکردم گوشی تلفنمرمز ایمیل ام حساب های کاربری که توی فروم ها دارم و خلاصه هر چیزی که بعد من ممکنه به یک شکلی به یک نفر کمک کنه اونا رو چی میشن خب اونام طبیعتا نابود میشن حتی همین وبلاگ هم نابود میشه پس اگه روزی دیدی که مدتی گذشته و اینجا بروز نشده بدون که یکی از این اسپاس قلب ی ها کار خودش رو کرده اینا ننوشتم اینجا که تهش ترحم و درد دل بگیرم نه خواستم فقط بنویسم . الان هم که د یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:53